اولین سال تحویل عشق مامان و بابا
درون ماشین نگران شدم چون الینا چندر بار پشت سرهم سرفه کرد اما بابایی گفت که فکر بد نکنم اما فردای اون روز یعنی بیست و هشتم آبریزش الینا شروع شد و سرفه های متوالی دیگر مطمئن شدم که سرما خوردی به دکتر محتشمی زنگ زدم تلفنی نسخه داد و بابایی آن را برایت گرفت حال الینا تعریفی نداشت این بود که روز بیست و نهم ساعت یک و نیم ظهر راهی مطب دکتر شدیم و پس از گرفتن دارو ها به شیرینی فروشی رفتیم تا کیک سال تحویل را سفارش دهیم بعد از سفارش راهی ویلا شدیم مدام درجه حرارت بدن الینا را چک می کرد و خوشبختانه تب نداشتی .
لحظه سال تحویل
اگرچه حال حوصله نداشت این دختر یکی یک دونه ما اما پیراهن قشنگش را پوشید و بی حوصله به سر سفر هفت سین رفت و با اعضای فامیل شامل عمه جان و خانواده اش عمو جان و زن عمو و پسر عمویش و مامانی و آقا جون سال را تحویل کرد .اما نکته جالب کیک الینا بود که نوشته هایش پاک شده بود و مامانی را حسابی کلافه کرده بود بابایی هم خلایقت کرد و با شکلات اسم قشنگ دخمری را نوشت تا در عکس ها یادگاری بماند .هفته اول عید به دلیل بیماری الینا جان خانه نشین بودیم البته به شهربازی رشت رفتیم و عشق من برای اولین بار با مامانش سوار چرخ و فلک شد .