الیناالینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

الینا پرتوی گرم خورشید

عید نوروز

      هفته دوم عید حال الینا خانوم خوب خوب شد و حسابی به گشت و گذار پرداخت و اولین بار سوار کشتی شد .کشتی میرزا کوچک خان انزلی .البته اون روز هوا خیلی سرد بود و باد شدیدی  می وزید برای همین هم مدت خیلی کمی روی عرشه کشتی بودیم .الینا خیلی کنجکاو به مرغ های دریایی نگاه می کرد و دیدن منظره کشتی برایش خیلی جالب بود .بعد هم  حسابی مشغول بازی با نی نی های دیگر بود .با دیدن بچه های دیگر شروع به خندیدن می کرد و برای اونها دست تکون می داد .در نهایت هم خوابش برد .و به هیچ  وجه مامان و بابا رو اذیت نکرد ..کشتی حول و حوش چهار ساعت روی آب بود و به ما خیلی خیلی خوش گذشت . ...
27 فروردين 1392

ماست مالی

بازی مورد علاقه الینا در 8ماهگی موادلازم: یک کاسه ماست یک عدد پیش بند زیرانداز مامان و بابای با حوصله یک عدد دوربین برای ثبت لحظات به یاد ماندنی       ...
27 فروردين 1392

اولین سال تحویل عشق مامان و بابا

درون ماشین نگران شدم چون الینا چندر بار پشت سرهم سرفه کرد اما بابایی گفت که فکر بد نکنم اما فردای اون روز یعنی بیست و هشتم آبریزش الینا شروع شد و سرفه های متوالی دیگر مطمئن شدم که سرما خوردی به دکتر محتشمی زنگ زدم تلفنی نسخه داد و بابایی آن را برایت گرفت حال الینا تعریفی نداشت این بود که روز بیست و نهم ساعت یک و نیم ظهر  راهی مطب دکتر شدیم و پس از گرفتن دارو ها  به شیرینی فروشی رفتیم تا کیک سال  تحویل را سفارش دهیم بعد از سفارش راهی ویلا شدیم مدام درجه حرارت بدن الینا را چک می کرد و خوشبختانه تب نداشتی .     لحظه سال تحویل  اگرچه حال حوصله نداشت این دختر یکی یک دونه ما اما پیراهن قشنگش را پوشید و بی...
27 فروردين 1392

دست دسی

این روزها کار ما شده  دست دسی خوندن و الینا خانوم دست می زند و برای خودش یک پا تشویق کننده شده است البته کمی رقص را هم چاشنی دست زدن هایش می کند .و مدام کلم ماما را بکار می برد و این طوری دل من برایش ضعف می رود ..دو دندان بالایش هم جوانه زده استو درون روروئک مثل فشفشه این ور و اوم ور می رود و دوست دارد هر چیزی را که ما می خوریم بخورد .با دیدن موبایل و تبلت و کنترل تلویزیون  از خود بیخود میشود و هیچ چیزی را با آن ها عوض نمی کند .و البته بای بای هم می کند این فینگیلی مامان .خلاصه این بود شیرین کاری ماه هشتم الینا خانوم 
26 فروردين 1392

سفر نوروزی الینا

امروز ظهر ساعت یک و نیم الینا خانوم سوار ماشین بابایی شد و با جیا هاپو وبا با و مامان راهی شمال شد البته سبزه سفره هفت سین رو که مادربزرگ به نیت اون کاشته بود رو هم با خودش آورد  تا سر سفره هفت سین بذاره توی را هم حسابی خوابید و مامانش و اذیت نکرد و کلی هم با دیدن جاده و ماشین ها لذت برد .هوای تهران امروز گرم و آفتابی بود اما هوای شمال سرد مه آلود بود که همین لطف سفر رو  بیشتر کرده بود .
27 اسفند 1391

نکات ایمنی خواب نوزاد

با توجه به وجود سندرم مرگ ناگهانی نوزاد متخصصان توصیه می کنند موارد ایمنی در هنگام خواب نوزاد رعایت شود اگر چه باید گفت تعداد نوزادانی که به این سندرم مبتلا می شوند بسیار کمند . دستورالعمل ایمنی خواب  کودک را به پشت و بر روی تشک مسطح بخوابلنید  سر نوزاد را نپوشانید.نوزاد را طوری قرلر دهید که پاهایش بر روی کف بستر قرار گیرد , همیشه از ملافه و پتو استفاده کنید و اطمینان حاصل کنید که ملافه و پتو محکم زیر شانه های نوزاد قرار بگیرد . تنظیم دمای بدن نوزاد به سختی صورت می گیرد بنابراین همواره دمای اتاق رادر حد ۱۶ تا ۱۸ درجه سانتی گراد نگه دارید در این درجه حرارت می توان به نوزاد پوشک زیر پیراهنی و لباس سرهمی پوشاند و از دو و یاس...
24 اسفند 1391

خوش اخلاق ترین دختر دنیا

چشمانت عمیق نگاهت نافذ و لبخندت همیشگی این تویی عشق ما که می خندی .... البته این تعریف را به حساب مادر و دختر بودن و نان قرض دادن نگذارید اما این دختر ما آرام مهربان و خوش اخلاق ترین کودکی است که من دیده ام .وقتی با چشمان سیاهش به تو خیره می شود و می خندد دیگر دلی برایت نمی ماند که برایش نتپد. دوست و غریبه سرش نمیشود به همه می خند و لبخندش درآینه ها تکرار می شود تا ابد.
23 اسفند 1391

ب مثل بابا

امروز الینا ی عزیز از همه روزها بیشتر نطقش باز شده بود و باهمه  اسباب بازی هاش حرف می زد و کلمه ای مثل بابا رو ادامی کرد.وقتی ازش خواستم بگه بابا گفت ب ا با و من از تعجب دهانم باز مانده بود .عشق مامان امروز حسابی بابا بابا کرد و حتی از پشت تلفن با بابایی  جونش یه عالمه گپ زد.  
23 اسفند 1391

اولین خرید عید الینای دوست داشتنی

روز جمعه هجدهم اسفند الینا جونی به همرا مامان و بابایی و مامانی و عمه و دختر عمه های دوست داشتنیش برای خرید به مرکز خرید تیراژه رفت و حسابی در حالیکه ساکت و آروم بود  گشت و گشت قربون اخلاقش برم که نه گریه کرد و نه غر غر کرد یا توی کالسکه خواب بودیابه هر کسی که می دید می خندید و من با خودم فکر کردم چه خوب می شد که همه ما این خصیصه رو تا دوران بزرگسالی حفظ  می کردیم که امید وارم درمورد نازین ما هم  این اتفاق بیفته . خلاصه تمام وقت مادرزیر زمین گذشت جایی که پر از مغازه هایی است که لباس نوزاد و کودک می فروشند عمه جون برای الینا یک دست پیراهن قشنگ  زرشکی رنگ خرید و بابایی هم یک پیراهن بنفش خالدار که توی اون الینا دوست داشتنی...
22 اسفند 1391